از: بی + لطافت، دور از لطافت و نرمی. که لطیف نیست. نامطبوع وزشت و درشت. (ناظم الاطباء). و رجوع به لطافت شود، بدون قصد. (یادداشت مؤلف) : تا آب دهان را از بیرون آمدن بی مراد بازدارد (لب) . (ذخیرۀ خوارزمشاهی). عجب ماند شه زان بهشتی سواد که چون آورد خندۀ بی مراد. نظامی. ، بدون مرشد: از مریدان بی مراد مباش در توکل کم اعتقاد مباش. نظامی. و رجوع به مراد شود
از: بی + لطافت، دور از لطافت و نرمی. که لطیف نیست. نامطبوع وزشت و درشت. (ناظم الاطباء). و رجوع به لطافت شود، بدون قصد. (یادداشت مؤلف) : تا آب دهان را از بیرون آمدن بی مراد بازدارد (لب) . (ذخیرۀ خوارزمشاهی). عجب ماند شه زان بهشتی سواد که چون آورد خندۀ بی مراد. نظامی. ، بدون مرشد: از مریدان بی مراد مباش در توکل کم اعتقاد مباش. نظامی. و رجوع به مراد شود
که خائن نیست. که خیانت نمی کند. که خیانت پیشه نیست: سلطان آن فرمود در باب من بندۀ یگانه مخلص بی خیانت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 86). سخن چون زر پخته بی خیانت گردد و باقی چو او را خاطر دانا به اندیشه بیالاید. ناصرخسرو. رجوع به خیانت شود، حقیر و ناکس. فرومایه. (ناظم الاطباء). و رجوع به رتبه شود
که خائن نیست. که خیانت نمی کند. که خیانت پیشه نیست: سلطان آن فرمود در باب من بندۀ یگانه مخلص بی خیانت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 86). سخن چون زر پخته بی خیانت گردد و باقی چو او را خاطر دانا به اندیشه بیالاید. ناصرخسرو. رجوع به خیانت شود، حقیر و ناکس. فرومایه. (ناظم الاطباء). و رجوع به رتبه شود